اولین شهربازی رفتنت همراه با درد دندون
سلام مامانی من
مامان فدای اون چشمای مهربونت بشه که موقع خداحافظی صبح تو بغل مامانی توش می خونم که می دونی من رو تا بعد از ظهر نمی بینی
امروز بازم دلتنگیهای روزای اول اومده سراغم.
همونایی که خیلی طول کشید تا بهشون عادت کنم . شاید دلیلش ناراحتی هایی باشه که برای دندون درآوردن داری .
شایدم نه یه سرماخوردگی ساده . نمیدونم هر چی که هست خیلی دلتنگتم.
هر وقت جمعه ای میاد که پنجشنبه اشم تعطیلم و 2 روز کامل پیشت می مونم جدایی ازت تو روز شنبه برام سخت میشه و تا الانم که می بینی نتونستم باهاش کنار بیام.
امروز تو اداره دمق دمقم ، تا کی ساعت 2 و نیم بشه بیام پیش پسر دردونه ام.
دیشب (21 مرداد) وقتی خیلی کلافه بودی بردیمت بیرون تا شاید درد دندونت یادت بره. توی شهربازی حسابی این ور و اون ور رو نگاه می کردی اما از لبخند خبری نبود. حسابی محو جیغ و داد و شلوغی شده بودی. ما هم بی حوصله بودیم. با این حال همه پارک رو نشونت دادیم آخه اولین باری بود که می رفتی شهربازی. موقع بیرون اومدن از شهربازی یه گربه دیدی که فکر کنم بیشترین چیزی بود که برات جذابیت داشت. تا جایی که می تونستی خم شدی و نگاهش می کردی.
الهی مامان دورت بگرده همیشه به خاطر داشتنت از خدا ممنونم . ازش می خوام مقاوم ترم کنه تا دوری از شما رو تحمل کنم.
زودی دندون دربیار تا خیال جفتمون راحت شه گل من.
از شیرین کاریات بگم که دل هممون رو برده.
-
بای بای میکنی.
- با باز و بسته کردن دستات میگی بیا یا بده.
- با دست دادن سلام میکنی.
- هر جا نخ پیدا کنی باهاش هم حرف میزنی هم بازی حتی در حد نیم ساعت .
- لباسی که دوست نداری سعی میکنی از تنت در بیاری.
- تاتی میکنی .
- خیلی قشنگ مکعب رنگیهات رو از داخل سطل درمیاری و دوباره میریزی توی سطل.
- با دهنت هم انواع و اقسام صداها رو درمیاری.
- هر وقت لباس بیرون می پوشم می گی دد دد دد.
- خودت می خوای همه کلیدای برق رو روشن کنی.
قربونت برم که صد بارم تو روز از کنارت رد بشم یا مثلا برم آشپزخونه مشغول بشم اینقدر ماما ماما میگی تا فقط به تو توجه کنم.
جدیدا به انگور خیلی علاقه مند شدی و ماست و خرما هم می خوری.
مامانی گلم به دندونت بگو زود در بیاد تا جفتمون راحت بشیم